به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام سیّد حسین حسینی، استادیار گروه فلسفه دین و کلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه می خوانید؛
۱- تحول...
اخیراً رئیس مجمع عالی علوم انسانی اسلامی در اظهار نظری گفته است شورای تحول علوم انسانی باید خودش متحول شود و در ادامه آوردهاند که جا دارد شورای عالی انقلاب فرهنگی با بررسی کارنامۀ این شورا و برنامۀ آن برای آینده، به تغییر در ساختار و ترکیب آن بپردازد تا افرادی جوانتر، پرانگیزهتر، صاحب تئوری، و غیرابوالمشاغل کار را برعهده گیرند (ر.ک: غلامی، رضا، شورای تحول در علوم انسانی باید خودش متحول شود، خبرگزاری مهر، ۲۷ تیر ۱۳۹۸، کدخبر ۴۶۶۹۰۸۶).
۲- انقلاب...
با تأکید بر آنچه ایشان بدرستی اشاره کرده، اما بایستی توجه کنیم که: «مقدمۀ تحول در شورای تحول علوم انسانی، انقلاب در شورای عالی انقلاب فرهنگی است!» والا اگربنا باشد در این چرخۀ ناکارآمد، دوباره کار بدست تصمیمات شورای عالی بیافتد، این شورا در شرایط کنونی، خود بیش از هر زمان دیگری به تغییر در ساختار، اهداف و برنامهها، و طبیعتاً ترکیب اعضاء نیازمند است.
این سخن و البته مطالبۀ عمومی جامعۀ علمی، تأکید بر امری است که چندی پیش در یادداشت «انقلاب در انقلاب؛ …» و پیشتر در یادداشت «فلسفه را گِل آلود نکنیم؛ …» بدان اشاره داشتم و در آنجا آورده بودم: «نخستین جایی که بیش از هر مرکز دیگری، نیازمند انقلاب فرهنگی است، همانا شورای عالی انقلاب فرهنگی است و تا چنین انقلابی فرهنگی در رویکردها و ارکان آن روی ندهد، بر سرنوشت علم و فرهنگ این مرز و بوم همان میآید که تا بحال آمده است. مسئولیت اجرایی تحول علوم انسانی، برعهدۀ این شورا گذارده شده و باید پاسخگوی آسیبها و معضلاتی باشد که جامعه و انقلاب در پس این تصمیمات یا فقدان تصمیمات لازم، به آن دچار شده است».
در آن دو یادداشت علمی، مسأله را از دو زاویۀ دغدغۀ «علم دینی» و دغدغۀ «تمدن نوین اسلامی» مورد تحلیل قرار داده بودم (ر.ک: حسینی، سیّد حسین، انقلاب در انقلاب؛ پیش نیاز مساله تحول در علوم انسانی، خبرگزاری مهر، آبان ۱۳۹۷، کد خبر ۴۴۳۸۵۷۶ و نیز ر.ک: حسینی، سیّد حسین، فلسفه را گِل آلود نکنیم؛ امکان و امتناع علم دینی، خبرگزاری طلیعه، ۲۱/۱/۱۳۹۷، کد خبر ۶۵۳۴۶).
۳- مقدمه...
اگرچه تغییر دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و انتخاب فردی از خانوادۀ علوم انسانی، مقدمۀ مناسبی بود اما به هیچ روی، کافی نبوده و نیست چرا که جدای از نقدهای جدّی ساختاری، ضروریترین اتفاقی که بایستی هرچه زودتر روی دهد آن است که وجه غالب اعضاء این شورا را افرادی با این ویژگیها تشکیل دهد:
اول؛ پرانگیزه در اندیشهورزی، برنامهریزی، و پیگیری امور،
دوم؛ پرتوان یا جوان،
سوم؛ معتقد به ضرورت تحول علوم انسانی معاصر،
چهارم؛ برخوردار از یک نگاه و رویکرد علمی - فرهنگی،
پنجم؛ پاسخگو در برابر طبقۀ فرهیختگان جامعه،
و از همه مهمترششم؛ با فرصت کافیِ تمام وقت.
در این فرض است که بهصورت طبیعی چنین وجه غالبی، در انتخاب رئیس و اعضاء شوراهای اقماری خود نیز اینگونه عمل خواهد کرد والا همان اتفاقی میافتد که در طول این سالها پیش آمده است. علاوه بر اینکه متأسفانه در ماههای گذشته نیز خبرهای ناگواری از مسائل و حواشی برگزاری جلسات این شورای کلیدی به گوش میرسد.
بنابراین در شرایط کنونیِ مناسبات فرهنگی حاکم، بهنظر میآید نباید یا نمیتوان به این شورا و آن شورا دل بست؛ یا حداقل به زودی امیدی به بهتر شدن وضعیت آنها داشت.
۴- چاره...
راه چاره و گِرۀ حل مسألۀ تحول علوم انسانی همان است که در یادداشتهای علمی «منشور نقد» یادآوری کردهام و آن؛ حرکت از پایین به بالا و خیزش جنبشهای علمی- اجتماعی جامعۀ علمی ایرانی در افق تمدن نوین اسلامی است.
در محیطهای آکادمیک علمی حوزوی و دانشگاهی امروز ما با همۀ مشکلاتشان اما، چنین خیزشهایی را میتوان با دامن زدن به «جریان نقد علمی»، تحریک یا بیدار کرد زیرا «…اهمیت مسألۀ نقد در تحول علوم انسانی، محتاج زمینههای اجتماعی است که بخشی از این زمینهها توسط جنبشهای علمی در متن جامعۀ علمی بوجود میآید و در واقع، حرکت از قاعدۀ هرم به سوی رأس آن است و الزاماً وابسته به دخالت حکومتها و سیاستهای از بالا به پایین هم نیست؛ مواردی چون طرح مسائل علمی، ایدهپردازیهای علمی، نظریهپردازی و نقدهای علمی توسط اندیشمندان و…» (ر.ک: حسینی، سیّد حسین، منشور نقد در حوزه علوم انسانی؛ ضرورتها و اهداف، خبرگزاری مهر، آبان ۱۳۹۷، کد خبر ۴۴۴۸۶۱۷ و نیز ر.ک: حسینی، سیّد حسین، نقد در تراز جهانی؛ ترویج تفکر انتقادی در حوزۀ علوم انسانی، خبرگزاری مهر، ۲۰/۹/۱۳۹۷، کد خبر ۴۴۷۸۹۴۸).
۵- طنز...
یکی از طنزهای تلخ روزگار ما همین است که ضرورتهای اجتماعی و مقتضیات برآمده از انقلاب اسلامی، بدست بوروکراسیهای سنگین و پیچیدۀ اداری خانمان براندازی دچار شدهاند که در شرایط فعلی جز با تحرک انقلابی نمیتوان از آنها نجات یافت؛ شوراها و مجامع و سازمانهایی که با اهدافی خاص تأسیس شدند اما به مرور زمان، فلسفۀ وجودی خود را از یاد بردهاند و بهنحوی رو به استحاله میروند.
مفهوم «انقلاب» در شورای عالی انقلاب فرهنگی به «انطباق فرهنگی»؛ یا مفهوم «تحول» در شورای تحول علوم انسانی صرفاً به «تکثّر و تنوع» معنا میشود؛ یا مفهوم «نقد علوم انسانی» در شوراهایی مانند شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی تنها به «اعتلاء و بازخوانی علوم انسانی» تغییر ماهیّت میدهند!؛ و غیره و غیره وغیره.
اگرچه در شورای تحول، نمایندگانی از مراکز و پژوهشگاههای مطرح علوم انسانی کشور وجود دارند و تا اینجا اشکالی نیست اما هنگامی که به صحنۀ واقعی داستان نظر میاندازیم، بدلیل حاکمیت بوروکراسی و غلبۀ حفظ عناوین صوری و بخشنامهای بر فلسفۀ تأسیس، چنانچه نمایندگانی از این مراکز در این شورا حاضر شوند، بعضاً مشاهده میشود پارهای از این افراد اصولاً اعتقادی جدّی به مسألۀ تحول علوم انسانی معاصر ندارند و جالبتر آنکه حتی رویکردهایی مانند علوم انسانی اسلامی را به سخره میگیرند. چگونه میتوان مسخره کردن یک دیدگاه معتبر علمی یا حداقل یک احتمال علمی را نشانۀ روحیۀ تحولگرا دانست؟؛ افرادی که پس از چهل سال از سپری شدن انقلاب اسلامی و در مهمترین مراکز پژوهشی علوم انسانی کشور، مانع هرگونه تلاش برای کار پژوهشی در اینباره میشوند و حتی نام گروهی علمی با عنوان «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» را برنمیتابند و جلوی فعالیت آن را میگیرند (ر.ک: حسینی، سیّد حسین، برخوردهای سیاسی با جریانهای علمی؛ سرنوشت گروه روش شناسی علوم انسانی اسلامی، خبرگزاری مهر، ۳۰/۲/۱۳۹۸، کد خبر ۴۶۲۱۵۴۸).
از عجایب خلقت (!) همین است که این لایۀ فکری، که در سالهای اخیر، مناصب قدرت را نیز در دست گرفته، با پوشش شعار از مُد افتادۀ «علم برای علم»، داعیۀ کار علمی نیز دارد حال آنکه چگونه میتوان چنین داعیهای داشت اما از سوی دیگر حتی به احتمالی (به نظر ایشان ناممکن)، اجازۀ پژوهش علمی نداد؟! مگر تمامی ابداعات علمی در طول تاریخ بشریت از یک احتمال غیرممکن آغاز نشدهاند؟؛ هرچند مسألۀ نسبت علم با فرهنگ و ارزشهای اجتماعی و دینی در این حد از احتمال نیز نیست و در دنیای فلسفۀ علم امروز، طرفدارانی دارد.
۶- خواهش...
سخن آخر، یک خواهش چندباره از سوی دلسوزان ایران و اسلام خطاب به بزرگواران حاضر در این شوراهاست همراه با سپاس و پاسداشت زحمات این سروران که: اگرچه هماکنون بسیار دیر شده اما کاش این دوستان (گاه با بیش از ۱۰ و ۲۰ و ۳۰ سال حضور مداوم و با انواع مسئولیتهای گوناگون که فرصت لازم برای تفکر جدّی و موثر در مسائل فرهنگی و علمی را از آنان گرفته)، به «هشتگ کناره گیری انقلابی» بپیوندند تا زمینه برای حضور افراد دیگر فراهم شده و بیش از این در محضر خدا و این انقلاب خونین جوابگو نباشند.
۷- آزادگی...
گاه، شجاعت در پذیرش مسئولیت است و گاه، آزادگی در رها کردن آن؛
و اینک زمانه، زمانۀ آزادگی است!
نظر شما